معنی نی توخالی

حل جدول

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

توخالی

توخالی. (ص مرکب) کاواک. مجوف. اجوف. مقابل توپر، مصمت، رُسْت. بی مغز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || دروغین. (یادداشت ایضاً).
- تشر توخالی، دعوی بی معنی. تهدیدی بی قدرت انجام آن. توپ خالی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- توپ توخالی، تشر توخالی. تهدید توخالی.
- وعده های توخالی، وعده های دروغین.


نی نی

نی نی. (ق مرکب) کلمه ای است در نفی که به طور تأکید استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). نه ! نه !. (فرهنگ فارسی معین):
نی نی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل
این گفته بود گاه جوانی پدر مرا.
ناصرخسرو.
نی نی به گمان نیکم از بخت
کارم همه چون گمان ببینم.
خاقانی.

نی نی. (اِ) طفل خرد. بچه. کودک. ببه. به به. (یادداشت مؤلف).
- نی نی کوچولو، بچه ٔ کوچک. کودک خرد.
- || در مقام تحقیر وتنبیه کسی که اطوار خارج درمی آورد بدو گویند: نی نی کوچولو دیگر وقت این کارهای تو گذشته. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده از فرهنگ فارسی معین).
|| مردم چشم. مردمک چشم. مردمک. انسان العین. ببک. ببه. بؤبؤ. (یادداشت مؤلف). || در زبان اطفال خرد، نقوش انسانی. صورت. شکل. عکس. (یادداشت مؤلف). || عروسک.

فرهنگ معین

توخالی

آن چه درونش خالی است، پوک. مق تو پُر، (عا.) بی - ارزش، پوچ. [خوانش: [فا - ع.] (ص.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

توخالی

پوچ، پوک، مجوف، میان‌تهی،
(متضاد) پر

فرهنگ فارسی هوشیار

توخالی

بی مغز، دروغین

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

توخالی

کاواک

فارسی به عربی

توخالی

جرح بلیغ

فرهنگ عمید

نی

(زیست‌شناسی) گیاهی با شاخه‌های راست، بلند، توخالی، و بندبند که در زمین‌های مرطوب و باتلاقی می‌روید و برای پوشاندن سقف خانه‌ و بافتن بوریا به کار می‌رود، نای، نال، نا،
(موسیقی) ساز بادی از ساقۀ گیاه نی یا چوب باریک و توخالی با چهار تا شش سوراخ در یک سمت و یک یک سوراخ در سمت دیگر،
لولۀ باریک پلاستیکی یا شیشه‌ای برای نوشیدن مایعات،

معادل ابجد

نی توخالی

1107

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری